خدایا اینجای زندگی درست همین لحظه که پر از دردم پر از حرف های نگفته تو این لحظه که دلم حتی به بازی های کودکانه ام تنگ شده تو بگو چکار کنم فریاد بزنم نمیشه که دارم مینویسم ولی فریاد رو نمیشه نوشت گریه رو نمیشه نوشت بغض رو نمیشه نوشت تو بگو چرا دیگه با هیچ چیزی نمیخندم دلم گرفته دلم بارون میخواد یه بارون از اونایی که توش قدم بزنی و آهسته اشک بریزی دلم یک مردن میخواهد یک نبودن یک فراموش کردن دلم آغوش خدایی میخواهد با طعم بیخیالی
دلم تو را میخواهد
درباره این سایت