من مغرورم تو راس میگی



خدایا اینجای زندگی درست همین لحظه که پر از دردم پر از حرف های نگفته تو این لحظه که دلم حتی به بازی های کودکانه ام تنگ شده تو بگو چکار کنم فریاد بزنم نمیشه که دارم مینویسم ولی فریاد رو نمیشه نوشت گریه رو نمیشه نوشت بغض رو نمیشه نوشت تو بگو چرا دیگه با هیچ چیزی نمیخندم دلم گرفته دلم بارون میخواد یه بارون از اونایی که توش قدم بزنی و آهسته اشک بریزی دلم یک مردن میخواهد یک نبودن یک فراموش کردن دلم آغوش خدایی میخواهد با طعم بیخیالی 

دلم تو را میخواهد


رفته بودم دبیرستان دنبال خواهرم از ماشین که پیاده شدم سرمو که بلند کردم چشمم خورد به یه دختره برام عجیب بود یه تار مو هم بیرون نریخته بود بدون آرایش زیبا و اینکه نگاهش فقط به پیاده رو بود و همونطور با دوستش حرف میزد از کنارم که رد شد صداشو شنیدم که گفت :مهتاب تو رو خدا ببین پسرا با موتور ویراژ میدن که چی مثلا اینا به جز هوس هاشون کار و زندگی ندارن 

و از کنارم که رد شدن دیگه صداشونو نشنیدم واقعا پسرای دختر باز کاری به جز هوس هاشون ندارن


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی برش سا کلینیک روان پویشی راج Jennifer لوگو تایپ ایران گروه جهادی مکتب الشهدا با لبخند برج خنک کننده svar1395